سلام ...
این فقط شروعی بی هدف است ...
امیدوارم روزی با هدف بنویسم ...
بابای
-------------------------------------------
لعنت به زمان ...
این متنی که بالا گذاشتم اولین متنی بود که تو اولین وبلاگم گذاشتم ...(سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۸۱)
۳ سال و اندی گذشت از این زندگی ... هر روز بدتر از دیروز (دینگ دینگ)
حالا که نگاه می کنم از اون موقع بی هدف ترم :( ولی تا دلتون بخواد حسرت های بیهوده زیاد شده ...( تا جونم درآد)
اون روز که این وبلاگو درست کردم آرزوهایی داشتم که خیلی بزرگ بود و خیلی دور ... ولی حالا همون آرزوها دورتر شده و دورتر و دورتر ...
نمیدونم بزرگ تر شده یا کوچیکتر ... چون اونقدر دور شده که دیگه می دونم رسیدن بهشون محاله .. از اولشم همینطور بود ولی اون موقع داغ بودمو نمی فهمیدم ....
کاش هیچوقت نمی فهمیدم ...
بابا چرا انقدر رنگ افسردگی زدی به نوشته هات؟انقدر نا امیدی واسه چیه؟!!!!!!!!زندگی قشنگتر از این حرفاستا.زیاد سخت نگیر هر چی بیشتر سخت بگیری عرصه بهت تنگتر میشه
روح من در جهت تازه اشیا جاری است
روح من کم سال است.
روح من گاهی از شوق ، سرفه اش می گیرد.
روح من بیکار است:
قطره های باران را، درز آجرها را، می شمارد.
روح من گاهی ، مثل یک سنگ سر راه حقیقت دارد
سلام دوست عزیز....عیدت مبارک باشه البته با تاخیر.....موفق شاد باشی من به روزم البته خیلی وقته
امیدوارم همیشه هدفمند باشی ولی بدون حسرت...
نوشته هات زیباست.. سر بزن