حسرت های بیهوده

یه جایی واسه حسرت خوردن تا جونمون درآد

حسرت های بیهوده

یه جایی واسه حسرت خوردن تا جونمون درآد

کاش دیروز فرشته می دیدمتو امروز شیطان ...

عصبانیم می کردی
سرت داد می زدم ... بهت فحش می دادم ... حتی دستمو روت بلند می کردم ...
شب که می خواستم بخوابم با خودم می گفتم با همه خوبیهایی که بهش می کنم چرا اینقدر عذابم میده ؟!
همیشه تو ذهنم من آدم خوبه بودمو تو آدم بده !
من همه وجودم خوبی بود و تو بدی ...
امروز که دیگه همه چی تموم شده .....
حالا اصلا یادم نمیاد چیکار می کردی که عصبانی میشدم ...
فقط یادم میاد چه حرفای زشتی می زدم ...
یادم میاد چجوری دستمو روت بلند می کردم ...
چجوری تحقیرت می کردم ...
حالا تمام وجودم عذاب وجدانه ..
من آدم بده هستم که فقط فحش می دادم و تحقیرت می کردم ...
تو هم فرشته زندگی من بودی که با همه بدی هام تحملم می کردی ...
ای خدا ... چرا ؟! کاش اون روزا که تورو داشتم اینجوری فکر می کردم ...
چرا فقط وقتی فرشته زندگیمون میره می فهمیم کی بوده ....
ای خدا چرا ؟!؟!؟!