حسرت های بیهوده

یه جایی واسه حسرت خوردن تا جونمون درآد

حسرت های بیهوده

یه جایی واسه حسرت خوردن تا جونمون درآد

مرگ - این حقیقت دردناک برای بازماندگان

 

دیروز خبر فوت همسر پسر عمم (حمید) رو دادند! خشکم زد ! یک خانوم جوان با ٣ تا بچه - یک خانم مهربون که فکر نمی کنم کسی باشه که کوچیکترین دلخوری ازش داشته باشه

مینا دختر بزرگشون الان دبیرستانیه - زهرا کوچولو وقتی بدنیا اومد که تهران بودند! الان باید راهنمایی باشه، پیش ما بزرگ شد - علی کوچولو هم سال دیگه میره پیش دبستانی !

صبح که از کاشمر برای درس دادن به کوسرخ می رفته تو راه تصادف می کنه! تو ماشین ٥ نفر بودند،‌تنها نفریه که فوت میشه ،‌راننده پاش میشکنه و بقیه سالمند!

چند سال تهران بودند ! مدتی خونه ما زندگی می کردند، خیلی دردناک بود برای هممون، نمی دونم چطور باید زنگ بزنم به پسر عمم، حتی نمی تونم تصور کنم الان چه غمی تو دلشه!

خیلی دلم گرفته ! این چه دنیاییه ؟ ١ ساعت قبل سالم و سلامت با خانواده خداحفظی کنی ! و یک ساعت بعد دیگه دستت از این دنیا کوتاه باشه !

خدایا ! یعنی ممکنه ماهم فردا صبح سالم بریم بیرون از خونه و دیگه بر نگردیم ؟ من اصلا آماده نیستم ! خیلی گناهکارم ! خیلی ! اونقدر که از توبه کردن شرم دارم! با خودم می گم یه کمی بهتر که شدم ! وقتی که روم شد دوباره برم پیش خدا، توبه می کنم ! ولی می ترسم که قبل از اینکه توبه کنم برم !

وقتی به مردن فکر می کنم همه تنم می لرزه ! یادم میاد که این دنیا خیلی کوچیکه ! یادم میاد که ما هم باید بریم یه دنیای دیگه که طولانیه - که لذتاش تموم نشدنیه و درداش همیشگی !

---------------------

بعد از مدت ها دوباره اومدم اینجا ! می دونم با یه متن غیر منتظره ! ولی حقیقتی که برای من خیلی تلخه و برای خیلی ها شیرینه ...

تصمیم دارم دوباره اینجا بنویسم نمی دونم وقت و حوصلشو دارم یا نه ! ولی برای غارنشینی مثل من یک دفتر سفید که توش بنویسم خیلی مفیده

راستی می گن فاتحه یک هدیه خیلی شیرینه برای کسایی که دستشون از دنیا کوتاهه

پس لطف کنید به هر تعدادی که می تونید فاتحه بفرستید برای اون مرحوم