حسرت های بیهوده

یه جایی واسه حسرت خوردن تا جونمون درآد

حسرت های بیهوده

یه جایی واسه حسرت خوردن تا جونمون درآد

حسرت های بیهوده

انالله واناالیه راجعون





نمی دونم چی شد! نمی دونم چجوری دارم می نویسم
این روزها اونقدر غم داشتم که حتی حال آپ کردن هم نداشتم
من بلد نبودم غم هامو با بقیه تقسیم کنم
همیشه تو خودم می ریختم
حسرت می خورم چرا 16 تیر که شام با مجید و محسن رفتیم باغ مجبورش نکردیم که نره بیرون از خونه
فقط دو سه بار بهش گفتیم .. من با زبون خودم .. مجید با زبون خودش .. بعدش رفتیم سراغ بحثای بی ارزش همیشگی ..
چرا سعی نکردیم قانعش کنیم که نره .. من و مجید بلد بودیم این کارو بکنیم
حسرت های بیهوده ... حسرت های بیهوده
چرا وقتی رسوندمش میدون توحید پیاده شد بره من پیاده نشدم بغلش کنم و ازش خداحافظی کنم ؟
چرا هیچوقت بهش نگفتم چقدر دوستش داشتم ... چرا هیچوقت نگفتم اون و مجید بهترین دوستای من بودند ؟
اون روز محسن خیلی ساکت بود ... حتی وقتی بهش گفتیم جلو بشینه گفت تو و مجید می خواین صحبت کنید جلو بشینید ... چرا ازش نخواستیم حرف بزنه ... ؟
می خوام تا فردا گریه کنم و چرا ها رو بنویسم و حسرت بخورم
می خوام اونقدر حسرت بخورم تا بمیرم ... خیلی دلم گرفته
خیلی دلم گرفته
محسن آزارش به مورچه ها هم نمی رسید
تو 11 سالی که محسن رو می شناختم ازش دروغ نشنیدم
محسن فوق العاده با هوش بود
محسن فوق العاده احساسی بود (به نظر من)
محسن چیزی بود که وقتی از دستش دادم فهمیدم دیگه نمیشه مثلشو پیدا کرد
اندی نایت (DK) (اسم مستعار محسن) همیشه دوست من خواهد بود و همیشه بوده
گرچه دیدگاهمون با همدیگه خیلی متفاوت بود .. ولی دوستیمون از خیلی هایی  که با هم هم نظریم بیشتر بود
محسن می دونی که من و تو و مجید و ابراهیم 4 تا دیوونه دوره 6 بودیم .. یا اگه تعریف نشه 4 تا باهوش دیوونه بودیم
من هنوزم دیوونم ... امروز به وبلاگت سر زدم ببینم آپ کردی یا نه ! نکرده بودی !! ولی سایه برات کامنت گذاشته بود که بخشیدتت .. نمی دونی چقدر خوشحال شدم ... منم برات کامنت گذاشتم .. همیشه سر می زنم .. شاید یه روزی آپ کنی
محسن! حالا به وبلاگ خودمم بیشتر سر می زنم ببینم کی برام کامنت می زاری .. می دونی تو 3 تا وبلاگم در مجموع تو بیش از نصف کامنت ها رو داری و فکر کنم تو وبلاگ تو هم من بیشتر از نصف کامنت ها رو داشته باشم
دوست دارم تا صبح بنویسم .. امشب یه کمی آروم شدم
دیروز با مجید رفتیم همون باغ .. رو همون تختی نشستیم که 16 تیر 3 نفری نشستیم .. یاد جیر جیرکایی افتادیم که از سر و کولمون بالا می رفتند

محسن دلم برات تنگ شده .. خیلی

نظرات 12 + ارسال نظر
پدر و مادر و همه خانواده جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 07:07 ب.ظ

هو الغفار

از جان طمع بریدن آسان بود و لیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن

مهدی عزیز
همه ما را در غم فقدان دوست عزیزت شریک بدان. امیدواریم با صبر و دعا برای غفران آن عزیز صمیمی و قدیمی قلب داغدارت التیام یابد.

باران جمعه 16 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:07 ب.ظ http://baranbanoo.persianblog.ir

اشکم را در آوردی....اینروزها همه اش اشک است و آه...کلا زندگی داغون است.
این حسرتها که گفتی بعد از رفتن هر عزیزی هست...همیشه این حسرت هست که چرا روز آخر این رو نگفتم و اون کار رو نکردم...اینها همیشه هست.اما زیاد به این نکرده ها فکر نکن.به خاطرات خوبتون فکر کن. جوان بود که رفت و اینطور که گفتی راستگو بود...جایش خوب است ان شا....مطمئن باش اگر در این زندگی می ماند هیچ تضمینی نبود که چه شود.خدا را شکر که معتقدیم همه مان همان جایی می رویم که او رفت...چند سال اینور و اونور...خدا رحمتش کنه و به همه کسانیکه دوستش داشتند صبر بده.

قطره باران شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ب.ظ http://www.bazbaran61.blogfa.com

من واقعا متاسفم.................نمی دونستم..............واسه همین نیومدی نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تسلیت میگم.

فاطمه شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 08:15 ب.ظ http://maghzekhali.blogfa.com

سلام... نمیدونم چی بگم..تنم یخ کرد با دیدن و خوندن این پست...فقط میتونم تسلیت بگم...راستی زیارتت قبول..

سعید دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:06 ب.ظ

salam
fekr mikonam ba mohsen ke doost boodi yani adame mazhabi ya hebollahi maneshi bashi.

amma soal injast chera az moalyetan hossein ke azade bood tabaeiat nemikonid? faghat baladid dar moharram be saro dine bezanid? az kesani ke oora shahaid kardand benevis ve elame enzejar kon. yani ta inghadr mohafeze kari ke mitasri matlabi benevisi?!?!? ha?!
nasalamati doostat boode ast.

doost daram javab bedahi.

mamnoon

نه ایمیلتو گذاشتی نه آدرستو .. منم عادت نداشتم اینجا جواب بدم
ولی ایندفعه اینجا جواب می دم چون لازمه
محسن جنسش با شما و امثال شما که تو خیابونا میرید و با سنگ و چماق و کوکتل مولوتف اعتراض آرام می کنید فرق داشت .. اون حتی رایش سبز نبود و مثل شما ها فکر نمی کرد ... محسن ارزشش بیشتر از این بود که حالا به خوام ازش استفاده سیاسی بکنم

داستان من خیلی ساده است ...
دوست عزیزی داشتم که از دست دادمش...
اگر حقی داشته باشم هرگز نه از اون کسی که کشتش می گذرم و نه از کسانی که مسبب این مسائل در کشور عزیزمون بودند ...
سعی کردم هیچوقت مسائل سیاسی رو قاطی وبلاگم نکنم و از این به بعد کامنت های سیاسی پاک خواهند شد

باران دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 01:43 ب.ظ http://baranbanoo.persianblog.ir

قابلی نداره...خودم احساس می کنم میتونه بخونه وبلاگشو.خدا رحمتش کنه.

امین دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:28 ب.ظ http://kashtiban.mihanblog.com/

سلام امیرجان.
همه از این اتفاق ناراحتیم. با اینکه همیشه باهات بحث سیاسی میکنم اما این مورد فقط دردآوره. دلم نمیخواد به جز تسلیت چیزی بگم.

امین دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:29 ب.ظ

مهدی جان اسمت رو اشتباه نوشتم تو ژست قبلی ببخشید.

سعید چهارشنبه 21 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:43 ق.ظ

dooste aziz
man ham etefaghan rayam sabz nabood va be mohsene rezaei ray dadam

ama aya enzejar az ghatelan va adamkoshan (harke mikhahand bashand) siasi neveshtane?
aan ham dar morde dooste adam.
man ke nemishenasmash delam khoon ast che beresad be doostanash va khanevade'ash

سعید پنج‌شنبه 29 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 02:21 ب.ظ

shomaha sabet kardid azade nistid va hata az yazidian ham badtarid.

jomhoori eslami karesho khoob balade.
shomaha ro vabaste, jire khor va aloode mikone ta hamchin roozi natoonid lab be eteraz begoshaeid.
shoma ke adadi nisti, mojtaheda ro aloode kardan va hichkodoom eteraz nemikonan magar yeki 2 nafar ke in yeki 2 nafar hichvaght zire bare aloodegi narfatan.

shoma ham daneshkade fanni daneshgah tehran rafti oonam ba che sahmieei nemidoonam. bad ke didi nemikeshi daneshkadato avaz kardi!
haghighat hamishe poshte abr nemimoone!

آقا سعید ! به کامنت قبلیت پاسخ ندادم چون نحوه ابراز انزجار من از قاتلین محسن با تو فرق داره و واسه همینم نمی خوام اینجا شروع بحث سیاسی باشه
گفتم که ارزش محسن برای من خیلی بیشتر از این هست که به خوام به هر طریقی ازش استفاده سیاسی کنم.

در مورد افشاگری که کردی هم نمی دونم منظورت چی بود! واقعا انتظار داشتی بعد از این افشاگری خودکشی کنم ؟‌یا برای همیشه از وبلاگ برم ؟

فکر می کنم همه کسایی که وبلاگ من رو می خونن می دونن که من با رتبه ۲۵۶۷ کامپیوتر دانشگاه شیراز قبول شدم و با سهمیه هیئت علمی اومدم کامپیوتر دانشگاه تهران و بعد از چند ماه به خاطر اینکه هم کار می کردم و هم درس (یا به قول شما نکشیدم) تغییر رشته دادم به مدیریت صنعتی ...
اتفاقا محسن هم مثل من کامپوتر دانشگاه شیراز قبول شد و با هیئت علمی اومد تهران و بعد به قول شما نکشید و همزمان با تغییر رشته من ترک تحصیل کرد .. البته این باعث نمیشه یک لحظه فکر کنم محسن چیزیش از بقیه کسایی که الان لیسانسشونو از همونجا گرفتند کمتر باشه

اگه شما دوست داری فکر کنی هر کی هم نظرت نیست جیره خوره و هرکی هم نظرته یک انسان شجاع و غیوره می تونی اینطوری فکر کنی ولی ممنون میشم فکرهاتو وارد وبلاگ من نکنی ... شاید یه روزی تو یه محیط سیاسی با هم بحث کنیم ولی جاش اینجا نیست

سحر ... پنج‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:17 ب.ظ

هر که در این درگه مقرب تر است ...
جام بلا بیشترش میدهند ...
مهدی جان ... بعد از مدتها به وبلاگت سر زدم و متاسفانه با این خبر مواجه شدم ...
متاثر شدم ... بهت تسلیت میگم و امیدوارم روح دوست پرکشیدت با اولیا خدا محشور بشه ...
در پناه حق ...

پیام جمعه 18 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 03:17 ق.ظ

دلتنگ شده ام براش ، ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد